-
نه هر که طرف کله نهاد و تند نشست، کلاهداری و آیین سروری داند...
سهشنبه 10 اسفندماه سال 1389 02:55
دلم می خواد تو زندگی ام یه مرد داشته باشم...
-
I want to be free of you the way you obviously are free of me
پنجشنبه 5 اسفندماه سال 1389 06:20
یاد گرفته ام بدون تو زندگی کنم. یاد گرفت ام خوب زندگی کنم. من ماند ام و سوراخی در سینه که جای خالی قلبم است... When you give someone your whole heart and he doesn't want it, you can not take it back. It's gone forever.
-
take a breath
سهشنبه 3 اسفندماه سال 1389 05:41
Life is all about a nonconvex optimization with an empty feasible set! من هرچی و هرکی بشم، تصویر فردا احتمالا تا همیشه باهام خواهد بود. بدیش اینه که نتیجه document خواهد شد و می دونم که در بهترین حالت هم نمی تونم خیلی طولانی مدت به خودم افتخار کنم... دوست دارم آروم باشم و بگم Let's hope for the best ... اما می دونم که...
-
ترسم اینه که رو تنت، جای نگاهم بمونه
شنبه 30 بهمنماه سال 1389 05:23
یادته؟ این اولین آهنگی بود که بهم دادی. همون موقع هم باورم نشد وقتی با چشم خودم دیدم که برای بار اول دلم لرزید... شاید اگه اینقدر مغرور نبودم و باور می کردم، بیشتر ازت می ترسیدم... از این همه دوست داشتنت می ترسیدم... که بعد همچین روزی نمی آمد که تو گرگ داستان باشی که با بدجنسی دل منو شکوند و بعد از این همه زمان که از...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 28 بهمنماه سال 1389 04:01
Sometimes you wake up. Sometimes the fall kills you. And sometimes, when you fall, you fly.
-
Life is too short to be unromantic
سهشنبه 26 بهمنماه سال 1389 07:11
HVD
-
هم جور به که طاقت شوقت نیاوریم...
دوشنبه 25 بهمنماه سال 1389 19:04
-
Same mistake
جمعه 22 بهمنماه سال 1389 04:47
این آقاهه خیلی خوبه. فقط یه ذره زیادی خوبه! صداش خیلی اروتیکه!
-
Sometimes, there is really no tomorrow
دوشنبه 18 بهمنماه سال 1389 08:06
Do: -dance -drink peppermint mocha (hot) -say goodbye to the beloveds -hike (but not ski) -learn -stare at the sky -swim -make out -travel -fall -smile at absolute strangers .... and ... forgive... ... as if there is no tomorrow...
-
Why isn't love enough?
یکشنبه 17 بهمنماه سال 1389 22:29
It's sad... It's damn sad to want him so badly... .. to want him so badly... خواستن هم hang over داره؟
-
تا آب شدم، سراب دیدم خود را...
جمعه 15 بهمنماه سال 1389 08:21
باز عاشق می شوم.. هر روز، هر ساعت، هر لحظه عاشق می شوم و فراموش می کنم... همه چیز را فراموش می کنم... روز ها و ساعت ها و لحظه ها را فراموش می کنم... قلبم آنقدر پرواز می کند که نگرانم شاید تپیدن را هم فراموش کند... می دانم که این نیز می گذرد... می دانم که دلتنگ این روزها می شوم و روزی می رسد که این روزها را هم فراموش...
-
دلق ما بود که در خانه خمار بماند..
دوشنبه 11 بهمنماه سال 1389 07:48
1- No! I'm not proud of myself when I took myself out for shopping and keep on listening to this and this for 5 hours and felt like shit trying to stop my tears from falling... 2-There is love, and pain, and cost, and torture, and right and wrong, and truth, and ... and above all, there is life which ought to be...
-
Forgive and forget....
سهشنبه 28 دیماه سال 1389 10:46
یه سریال خیلی باحال پیدا کرده ام که راست کار خودمه. کلی باهاش حال می کنم. فقط بدیش اینه که گاهی واسه جلب مخاطب روانی، صحنه ترسناک یا خشن چاشنی می کنه. فرض کن ساعت ۴ صبح تو تو شهر غریب و اتاقی که مال خودم نیست، خانومه سوار ماشینش میشه و یهو مرده از صندلی پشت تفنگ رو می ذاره رو گردنش... خب این می تونه شب منو نابود کنه....
-
ساده است نوازش سگی ولگرد....
چهارشنبه 15 دیماه سال 1389 23:07
فکرم کلی مشغوله! خر تو خریه اون تو. همین طوری که هیچی از اطرافم نمی فهمم یه تیکه کاغذ قدیمی رو از روی میز شلوغم بر می دارم. با خط خیلی بدی روش با عجله یه سری چیز ناخوانا نوشته ام. آخرش هم خیلی محکم و درشت نتیجه گرفته ام: sufficient statistics of this information (inference???) should be quantized !!!!!!!!!! باز یهو...
-
Last Christmas, I gave you my heart *
شنبه 4 دیماه سال 1389 22:00
کریسمس قبل بد بود... خیلی خیلی بد بود... کریسمس امسال خوبه... کریسمس سال دیگه عالی خواهد بود... *the very next day, you gave it away...
-
نترس.. اجتناب نکن... زندگی کن...
سهشنبه 30 آذرماه سال 1389 06:14
I wanted to disprove that " perfect relationship is only possible with a perfect partner "... I was proved wrong! حالا فقط غمگینم... بینهایت غمگینم... حالا که زندگی خوبی دارم.. حالا که همه چیز سر جای خودش آروم گرفته... حالا که خبر های خوب روزهایم را لبریز می کنند... فقط غمگینم.. خشمگین نیستم.. بخشیده ام.....
-
دل کندن اگر آسان بود، فرهاد به جای بیستون دل می کند...
چهارشنبه 17 آذرماه سال 1389 11:06
I just hate sleeping... terrified of having you in my dream.. and even worse than that, terrified of not having you in my dream... روز کاری ۱۴ ساعته داشته ام و صبح ساعت ۷ باید دانشگاه باشم و چشمام حتی بسته هم نمیشه... از تمام دنیا، الان دیگه فقط این چشمها هستند که راست می گن... اونقدر اشک می ریزن که دیگه هیچیو نمی...
-
آی تی مانت...
سهشنبه 2 آذرماه سال 1389 19:36
من هیچ وقت حتی تظاهر هم نکردم که آدم پرهیزکاری هستم.... یعنی حداقل واسه مدت طولانی تظاهر نکرده ام... یعنی اصولا از اساس معلومه که داغونم.... حالا شما لطفا دقیقا هدفتون رو از اینگونه به آزمون گذاشتن من اعلام بفرمایید.. در این موضوع که fail خواهم شد که شکی نیست... چه درس اخلاقی ای می خوای تو حلق من بکنی، خدا می دونه.......
-
هرکه رفت پاره ای از دل ما را با خود برد....
دوشنبه 1 آذرماه سال 1389 09:11
I'm not sad any more. I'm not miserable. I'm not even mad. I don't feel self-pitty. I'm not lonely. I don't see my world ending. I'm not tired of all this. I don't try to solve this mysterious problem. I'm not looking for answers to all these questions. I don't even regret anything. I haven't forgotten to dance. I...
-
Once touched by pain, you're not the same
یکشنبه 23 آبانماه سال 1389 08:22
Do you remember the day I convinced you that I thank you for being "you"?
-
and most of all....
شنبه 8 آبانماه سال 1389 11:10
I'm mad at myself, not you. I'm mad for always being nice. Always apologizing for things I didn't do, for getting attached, for making you a huge part of my life, wasting time on you, depending on you, thinking about you, wishing for you, dreaming of you, changing for you. And most of all, for not hating you when I...
-
tough times
دوشنبه 3 آبانماه سال 1389 02:48
You know you're not in a relationship anymore when you don't remember when it was the last time you slept without terrifying nightmares, waking up in sweats, screaming and crying... این...
-
Stop crying your heart out...
چهارشنبه 28 مهرماه سال 1389 19:28
می دونی از کی بیشتر از همه بدم می آد؟ از اونهایی که دارن دنبال اتوبوس می دون و راننده می بیندشون و تا پاشو رو ترمز می ذاره، اونها هم شروع می کنن آروم و خوش خوشان واسه خودشون قدم می زنن تا نزول اجلال کنن و سوار اتوبوس شن.... خب عزیز دل من! اگه می خوای درسو حذف کنی، لطفا یه ذره زودتر به این نتیجه برس! نه نصفه شب قبل...
-
نرو که جز تو چاره ای به جز خودت ندارم...
دوشنبه 26 مهرماه سال 1389 03:53
I wish I knew that you know that no one would ever love you as much I do....
-
Sometimes someone just means so much to you...*
سهشنبه 20 مهرماه سال 1389 05:47
And I loved you... Cause you were my mere link to the reality... Now, even you are fading away... *... that even truth can't change your mind
-
my immortal
چهارشنبه 31 شهریورماه سال 1389 18:58
با دوست پسرت که break up می کنی، واسه من یکی تیریپ چرت نیا که ایول فردا مشق دارم و حواسم پرت میشه! دیگه من و تو که می دونیم مشقه به همراه خیلی چیزای دیگه به باد رفته.... فیلم burn after reading رو داشتم می دیدم. کلا مزخرف بود! یه سری اتفاقات چرت و لوس افتاد و کلی تیریپ جاسوسی بسیار بسیار لوس بود. خلاصه کلی آدم چرت می...
-
perfectionism!
جمعه 5 شهریورماه سال 1389 07:17
خیلی خیلی وقت پیش که با بچه ها بحث می کردیم، معتقد بودم که ایده آلش اینه که آدم وقتی ازدواج کنه که ازدواج کردن و نکردنش خیلی فرقی نکنه. یعنی به جایی برسی که یه روز از خواب بیدار شی و فکر کنی به عنوان fun می خوای ازدواج کنی وکلش صرفا یه تنوع و تفریح باشه و چیز خاصی به طور خاصی عوض نشه... یه جورایی می گفتم که آدم خودش...
-
فقط صدام کن...
پنجشنبه 21 مردادماه سال 1389 17:13
Broken heart is the heaviest thing in the world that you can carry with you... It's so tempting to take it out and throw it away...
-
Look how far we've come
سهشنبه 29 تیرماه سال 1389 23:00
همه می گن پشیمون می شی! خیلی خیلی زود پشیمون می شی! من نمی خوام پشیمون شی. اصلا واسم مهم نیست که بعدا حست چی باشه.. حتی خیلی هم واسم مهم نیست که بعدا حس خودم چی باشه... من فقط الان نمی خوام این طور باشم... نمی خوام همه چیز اینطور باشه.. نمی خوام.. نمی خوام... نمی خوام.... نمی خوام...
-
تو راست می گی..
چهارشنبه 16 تیرماه سال 1389 18:15
Prince Charmings are supposed to come, rescue and live happily ever after. They are not supposed to leave...