بچه ها راجع به ماشین دنده اتومات حرف می زنند و اینکه رانندگی باهاش چه آسونه... و من به این فکر می کنم که دست راستش آزاد خواهد بود که تا خود نیویورک روی زانوی چپ من باشه یا گاهی آروم دستمو بگیره...
پی نوشت: و من لابد آدم خواهم بود و تمام مدت وقتمو تلف این نخواهم کرد که به شش ماه دیگه و تمام شدن این لحظات فکر کنم...