شاید... شاید ما نیز عروسک های کوکی یک تقدیر بوده ایم.....

 

.... چه کسل کننده....

 

من ندانم که کی ام!

من فقط می دانم٬

                         که تویی شاه بیتِ غزلِ زندگی ام........

 

گلناز بانو اینو می نوشت! ت توی بیت رو می کشید! این کارشو خیلی دوست داشتم!!!

 

 

 

عصمت به آینه مفروش،

            که فاجران،

                           نیازمندترانند ........

 

یه مدت طولانیه که این چمله خیلی تو ذهنم می چرخه! فقط یه مشکل کوچیک هست..... معنیشو دقیقا نمی دونم! به نظر می آد که "فاجر" keyword باشه. که من نمی دونم یعنی چی....

سکون ....Max. Volume

 

یادم نمیآد آخرین بار کی اینقدر به تنها بودن احتیاج داشتم!

سکوت ..... سکوت مطلق! بعد از سالها این اولین باره که حتی نمی خوام شهرام نزدیکم باشه! یا استاد! (استاد فقط به شجریان اطلاق میشه!) یا همه اونهای دیگه! از جلال همتی تا DJ Bobo از شماعی زاده تا Gloria از شاملو تا آریان تا Bon Jovi تا 50cent تا Vangelis تا Chris تا معین تا Sarah Conor  تا .......

تا همه اونهای دیگه!

قثط به این فکر می کنم که اگه شهرام اینجا باشه و باز بگه:

در دل ندهم ره پس از این مِهر بتان را

مُهر لب او بر در این خانه نهادیم..

من به کجا باید نگاه کنم؟؟!! بی نهایت مسخره است که به صفحه کتاب چشم بدوزم. یا به یه لیوان! یا به فضای خالی جلوم! برام قابل تصور نیست که اگه خیلی اتفاقی چشمم به آینه بیفته چه اتفاقی می افته!

یا بدتر از همه اینکه... تو اون لحظه نتونم جلوی خودم رو بگیرم و به دستهام نگاه کنم! شاید این تنها چیزی باشه که تحملش رو ندارم...

 

از این سکونی که می خوام توقع آرامش ندارم! فقط به نظرم اگه قراره تا این حد همه چیز به لجن کشیده بشه، بهتره با وقار باشه! نه توی یه show!

سکون ..... سکوت مطلق............. سقوط!

 

 

----------------

PS : شهرام اینجاست! داریم راجع به پدیده های "درس سحر" و "کشتی های سز گشته" صحبت می کنیم!

 

myth

 

گفت:

مینا جان! شکست ناپذیری آدمها اسطوره نیست!

به جان خودم انتظار داشت فریاد بزنم : یافتم! و تمام مشکلاتم کان لم یکن بشه!

هیچی نگفتم! زاستش این رو هم گذاشتم تو لیست چیزهایی که می تونم ازشون برداشت آزاد بکنم!

خدا می دونه این برداشت آزاد تو این ۲۴ ساعت چقدر تو زندگیم تاثیر گذاشته!

همینو می خواست!

 

گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد

گفتا اگر بدانی، هم اوت رهبر آید .....

 

 

گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم

گفتا که شبرو است او، از راه دیگر آید ....