از راست نرنجیم ولی، هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت...
dancing in the rain....
تو هم برو بابا حال نداریم! rain ام کجا بود وسط تابستونی...
همون کابوس رو می بینم... زیر پام یهو خالی می شه ... چشمامو می بندم و منتظر سقوط می مونم... اینجاش باید بیدار شم ولی ادامه داره! توی خواب فکر می کنم که حداقل باید عرضه سقوط رو داشته باشم! این هم جربزه می خواد! باید چشمام باز باشه... آروم بازشون می کنم که ببینم دارم می رم پایین و پایین و پایین تر... ولی اتفاق بدتری داره می افته... کامل یادم نمی مونه.. فقط آخرش یه دستی، یه چیز لزج و گرمی رو از درونم بیرون می کشه ... خوب تکه تکه اش می کنه، کمی چاشنی می زنه و میده به یه جونوری که بخوره... یه چیزی بین rat و بچه شیر....
there's air of silence ...
دفعه بعد که به شوخی یا جدی داشتم اظهار می نمودم که سرنوشت مقدر کرده که من آخرش برم سراغ medical E که برم تو خط SP و به خصوص DSP .. بدونید که مطلقا دارم *ر می فرمایم!!!! هنوز سرنوشت هم *** چنین جسارتهایی رو پیدا نکرده!!! آقا جان! من از این سوسول بازیها خوشم نمی آد!!
All the **it u do wrong.....
I will not make the same mistakes that you did
I will not let myself cause my heart so much misery
I will not break the way you did
You fell so hard
I've learned the hard way, to never let it get that far
Because of you
I never stray too far from the sidewalk
Because of you
I learned to play on the safe side
So I don't get hurt
Because of you
I find it hard to trust
Not only me, but everyone around me
Because of you
I am afraid
I lose my way
And it's not too long before you point it out
I cannot cry
Because I know that's weakness in your eyes
I'm forced to fake a smile, a laugh
Every day of my life
My heart can't possibly break
When it wasn't even whole to start with
Because of you
I never stray too far from the sidewalk
Because of you
I learned to play on the safe side
So I don't get hurt
Because of you
I find it hard to trust
Not only me, but everyone around me
Because of you
I am afraid
I watched you die
I heard you cry
Every night in your sleep
I was so young
You should have known better than to lean on me
You never thought of anyone else
You just saw your pain
And now I cry
In the middle of the night
For the same damn thing
Because of you
I never stray too far from the sidewalk
Because of you
I learned to play on the safe side
So I don't get hurt
Because of you
I tried my hardest just to forget everything
Because of you
I don't know how to let anyone else in
Because of you
I'm ashamed of my life because it's empty
Because of you
I am afraid
Because of you
Because of you
پی نوشت: اینو امشب برام فرستاد... از اون آهنگهاییه که شاید هیچ وقت معلوم نشه که بهش گوش می دم که فکر کنم یا گوش می دم که فکر نکنم....
پی نوشت ۲: اگه آلبوم کاملش رو کسی پیدا کرد، خیلی ممنون می شم که ...
همیشه وقتی زیادی سعی می کنم به چیزی فکر نکنم، یا اصلا فکر نکنم، خود به خود تو خاطرات غرق مبشم...
پرسید چی کار داشتم می کردم. دوست نداشتم اسم کتابی که می خوندم رو بهش بگم! طبق معمول شروع می کرد به اظهار نظر کردن! حسش نبود! گقتم : موسیقی گوش می دم! Chris ! دروغ نگفتم! ولی تمام حقیقت رو هم نگفتم! گفت آره! من هم Chris دوست دارم! چند تا از کارهاش خیلی هنرمندانه هستند! Patricia..... می خواست صدامو در بیاره! من هم طبعا هیچی نگفتم! Spanish Train..... این یکی حرفی نزدن روش خیلی سخت بود! اولین چیزی بود که فریماه داده بود بهم! اون موقع نمی تونستم بهش فکر کنم و یاد فریماه نیفتم!.... Lonely Sky...... ! باز هیچی نگفتم! شروع کرد توصیح دادن که:
Take care, It's such a lonely sky
They'll trap your wings my love and hold your flight
They'll build a cage and steal your only sky
....
Fly away, Fly to me , Fly when the wind is high
I'm sailing beside you in your lonely sky
....
تابلو بود که این همه حرف زده که اینو بگه! طبق معمول داشت امتحانم می کرد! از این کار خیلی خوشش می اومد! گفتم: آهان! لحنم کمی -فقط کمی- بیشتر از حقیقت سرد بود! بدیش این بود که اون موقع هنوز دروغ گوی خوبی نبودم! و متنفر بود از این که به وضوح بهش دروغ گفته شه ! این هم از اون خصلت هاش بود که بعدها فهمیدم برام به ارث گذاشته....
آخر داستان؟ همه داستان ها که آخرشون مهم نیست! توی خیلی از داستان ها یه لحظه معمولی تو یه صحنه معمولی خیلی مهم تر از سرنوشت کل ماجراست...
خیلی خب بابا! آخرشو که قبلا هم گفته ام...
هر که رخسار تو بیند به گلستان نرود.....
I believe in angels
Something good in everything I see
I believe in angels
When I know the time is right for me
...
If you see the wonder of a fairy tale
you can take the future
even if you fail
....
پی نوشت: I have a dream. هم West life خونده اش، هم ABBA
ما چون ز دری پای کشیدیم، کشیدیم
امید ز هر کس که بریدیم، بریدیم
دل نیست کبوتر که چو بر خاست، نشیند
از گوشه بامی که پریدیم، پریدیم.....
Disgust
.....
پی نوشت: زیرکی را گفتم این احوال بین، خندید و گفت
صعب روزی، بوالعجب کاری، پریشان عالمی....
منظورش چی بود؟؟؟؟
سوال: مهم ترین مرجع (مراجع) تصمیم گیری و تاثیر گذاری در زندگی ما (چه در مقیاس بزرگ و چه در مقیاس کوچک) چیه؟
خیلی برام مهم نیست که به نظر تو مهم ترین اجزا زندگی آدم چیه.... تصمیم گیری هاش... تفکراتش .... احساساتش... توانایی هاش... ایمانش... غریزه اش یا هر چیز دیگه ای...
می خوام بدونم source اینها رو کجا می دونی؟
اینها رو می گم که برسم به سه تا عنصرٍ عقل، دل و اندیشه.....
می خوام مطمئن بشم که بعد از این سه تا دیگه هیچی برای آدم نمی مونه....یعنی دقیقا هیچ می شه... نیست می شه....
نقل قول می شه که:"گفت آن چیز ِدگر نیست دگر...."
و ما ساعتها بحث می کردیم که اول این جمله به زبون می آد، بعد واقعیت پیدا می کنه، یا اول نیست میشه و بعد بلافاصله این جمله در فضا جریان پیدا می کنه....
به نظر از مسئله تقدم مرغ یا تخم مرغ سخت تر می اومد... و همیشه بحث به اینجا می رسید که اصلا جواب این سوال مهمه یا نه... و نتبیجه همیشه این می شد که یا جواب کوچکترین اهمیتی نداره، یا فوق العاده سرنوشت سازه ...
هیچ وقت نتونستیم انتخاب کنیم....
راستشو بگم ؟؟ حال دل با تو گفتنم هوس است....
حال از دهان دوست شنیدن چه خوش بود،
یا از دهانِ آنکه شنید از دهانِ دوست.....
یه سال، شب یلدا تا صبح دل شیدا گوش کردم! ما که نخورده مستیم، تو ببین صبحش چه حالی داشتم....