-
کمی درد دل
یکشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1388 21:47
مشکل اینه که زیادی جای الانم منطقی و درست به نظر می آد. هیچ احساس خاصی نسبت به مکان و چبزهایی که جمعه به سمتشون می رم ندارم. از اون بدتر حالت تهوع پبدا می کنم در مورد چیزهایی که ۴ ماه دیگه می خوام تمام این احساس امنیت رو فداشون کنم.... کارم از تردید نسبت به رویاهام گذشته. تنها چیزی که تو خودم و برنامه هام می بینم...
-
disappointment
دوشنبه 31 فروردینماه سال 1388 02:01
نگفتم فاصله بین رویا و واقعیت را نگه دار؟ این احساس عدم امنیت، دشمن تو نیست، حافظ توست... صدای خشم و نا امیدی را در مویرگهایم می شنوم.... خسته ام...
-
بنده طلعت او باش که آنی دارد...
جمعه 28 فروردینماه سال 1388 04:53
سرشار از هیجانم.. از احساس... نگرانی... اندوه... شک... هراس... خوشبختی... امید... دل تنگی... سکون... فریاد... وسوسه... هوس... جاه...خلا... عطش... تلاطم... سرما... فردا... فردا.... فردا.... سرشار از حرفم... بی وفقه حرف می زنم ... صبح تا شب با تمام گوش های شنوا و نا شنوا حرف می زنم... آرام نمی شوم... هرگز از این همه...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 25 فروردینماه سال 1388 20:27
چشمم که به اولین جمله می افته نفسم بند می آد. خاطره اون همه عذاب و سختی جلوی چشمم زنده میشه. انگار همین دیروز بود... انگار یک عمر گذشته.... درد، زنده تر از همیشه هجوم میاره... کمی که بیشتر می خونم، می بینم حدسم اشتباه بوده... کم کم به خاطر می آرم: مدتهاست همه چیز تموم شده، فصل جدیدی آغاز شده. فصلی که با شادی و دورنمای...
-
Supergirl...
سهشنبه 18 فروردینماه سال 1388 18:55
چه لذتی می برم از لباسهای س**ی پوشیدن. تی شرت -شلوار یا بلوز دامن معمولی و کفش های شهوت انگیز... با خودم که date می روم از اون قیافه بی اعتنا به دنیا و ما فیها عجیب هیجان زده می شم...
-
Chiquitita...
دوشنبه 17 فروردینماه سال 1388 19:13
آرام آرام می شکنم... دیوانه وار کار می کنم.... فقط با کار کردن می توان فراموش کرد.... کابوس هایم هر روز زنده تر می شوند... هر روز ذکر می گویم: "فردا.. آسمان از آن من است"... هیچ کس باور نمی کند... خودم کمتر از همه... اشک مجال نفس نمی دهد...
-
Elimination
یکشنبه 16 فروردینماه سال 1388 00:55
In fact the idea of elimination is... yo.you would have thought of it! right? ee... I mean Gauss thought of it before we did, but only because he was... born earlier.. It's natural idea And died earlier too... :))
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 12 فروردینماه سال 1388 19:43
فک کن....
-
quand les rêves se réalisent
دوشنبه 10 فروردینماه سال 1388 02:54
I had told you that I need something to take my breath away.... I had told you I have to miss one heart beat every now and then... I didn't know I had long forgotten the their meaning... I remember now
-
half arabic... :-&
سهشنبه 4 فروردینماه سال 1388 21:18
یه چیز بدی در مورد خودم کشف کرده ام. طی چندین تجربه خیلی مهم و قابل استناد بهم اثبات شده که من از اونها هستم که تو روابط انسانی به دو فاکتور احترام و اعتماد خیلی اهمیت می دم. میشه جفتشون هم از نقطه نظر تنبلی تو جیه کرد. اگه به کسی اعتماد نداشته باشم، هر نوع ارتباطی باهاش به شدت انرژی گیر و سخت می شه. چون احساس عدم...
-
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار...
جمعه 30 اسفندماه سال 1387 16:55
این بساط عید و اینها هم خوبی خودش رو داره! حداقلش اینه که تمام خونه رو برق می ندازی. گیرم ایران هر سال دوباره نیم ساعت بعد با عیدی ها و لباسهایی که پوشیده بودیم دوباره نیم ساعته گند می خورد به ظاهرش. حداقلش اینکه یادت می افته که بهار اومده و گاهی چشم می گردونی رو برگهای تازه درخت ها و بنفشه های رنگی و اتوماتیک ترین...
-
تا با غم عشق تو مرا کار افتاد...
دوشنبه 26 اسفندماه سال 1387 21:35
سودای تو را بهانه ای بس باشد مر گوش تو را ترانه ای بس باشد در کشتن ما چه می زنی تیر جفا، ما را سر تازیانه ای بس باشد...
-
دلم گم شده پیداش می کنم من...
دوشنبه 19 اسفندماه سال 1387 21:34
خسته شدم! می فهمی؟ دیگه واقعا خسته شدم! به شدت دوست دارم این دو سال رو بریزم تو یه گونی، پرتش کنم آنجا که عرب نی انداخت... خسته شدم! دیگه واقعا و بی شوخی احتیاج دارم به یه چیزی که بهش تکیه کنم. حتی شده برای چند لحظه.. خسته شدم! می خوام چشمامو ببندم و چند دقیقه آروم باشم. آرامشی که فکر می کردم فقط تو می تونی بهم بدی....
-
نکته
یکشنبه 18 اسفندماه سال 1387 00:38
چشمم می خوره به یکی از این تبلیغات کنار صفحات اینترنت. نوشته: Make your dreams come true بی اختیار لب می گزم و بلند به خودم می گم: "آخرالزمان شده به حضرت عباس.. مردم چه بی حیا شده اند!"
-
فردا روز دیگری است...
پنجشنبه 1 اسفندماه سال 1387 02:37
می خواستم راجع به اینکه بالاخره با یکی از مهمترین قسمتهای زندگی ام آشتی کردم و دیگه ترکش نمی کنم ... و راجع به قولها و تعهداتی که این روز ها چپ و راست دارم قبول می کنم و فقط یاری خداوند یا نوشتن اینجا می تونه باعث شه که یادم نرشون... و راجع به شباهت های احساس عمیق شادی و احساس عمیق ناراحتی دارند... و راجع به اینکه...
-
documentation
پنجشنبه 24 بهمنماه سال 1387 05:26
بعدا که امشبو یادم اومد، باید جواب یه سری سوال رو داشته باشم: -به چی فکر می کنم؟ -هیچی! -چه حسی دارم؟ -خستگی! -چرا اینقدر آشفته؟ -چون این آخرین اتفاقی بود که احتمال می دادم بیفته! -بزرگترین نگرانی تو این لحظه؟ -من برم ایران بگم چی؟؟؟؟؟؟ -چه برنامه ای واسه آینده دور دارم؟ -هیچی! -چه برنامه ای واسه آینده نزدیک دارم؟...
-
Dialogue during lunch
دوشنبه 21 بهمنماه سال 1387 17:58
-It was a movie about a girl. She was the princess of snakes. She fell in love with a guy, but a witch came and did some evil. They had some fight and finally they lived happily ever after.. -Oh yes! I've seen the film. She was a vicious girl... -No! She was beautiful !!! :D
-
Dead Man
یکشنبه 13 بهمنماه سال 1387 02:32
توی کتاب اون یارو که از جما خوشش می اومد، یه جایی در مورد آرتور می گه: مشکل من اینه باید با یه مرده رقابت کنم. اگه آدم زنده بود می شد باهاش حرف زد، متقاعدش کرد، ازش بهتر بود... ولی وقتی با یه مرده مقایسه میشی، هیچ کاری از دستت بر نمی آد. امروز یکی می گفت تو یه همچین شرایطیه! راست هم می گفت. دلم سوخت.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 10 بهمنماه سال 1387 15:28
" گیرم که شانهها بلرزد از بغضی که میشکند مدام قدمها استوار است هنوز. سر که بلند بود .حاشا که قطره اشکی نصیب خاک " PS: اینجا خصوصی تر از اونه که به کپی رایت بخوام گیر بدم! قبول داری؟
-
A beautiful mind
پنجشنبه 10 بهمنماه سال 1387 01:35
I've always believed in numbers. In equations and logics that lead to reason. But after a lifetime of such pursuits, I asked what truly is logic? Who decides reason? My quest has taken me through the physical, the metaphysical, the delusional and back. And I have made the most important discovery of my career. The...
-
fine is never good enough... not for you!
شنبه 5 بهمنماه سال 1387 02:34
وقتی یه کار واقعا بدی می کنم، و واقعا ناراحت می شه از دستم و به زور سعی می کنه که فحش خیلی بد نده و من بالاخره دوزاری ام می افته که چه گندی بالا آورده ام و با یه معذرت خواهی کشکی می خوام سر و تهشو هم بیارم و از دلش بیرون نمی ره و هنوز ناراحته و دودله که باز دنبال قضیه رو بگیره یا نه و آخرش تصمیم می گیره دیگه به روم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 2 بهمنماه سال 1387 13:25
یه وقتهایی یه چیزهایی رو می خوای که یه چیزی بشه! دکترا می خوای که شغل خوب گیرت بیاد، پول می خوای که یه چیز جذاب بخری، مرخصی می خوای که استراحت کنی، ... یه چیزهایی هم هستن که می خوای ... فقط به خاطر خودشون..که فقط باشن... دیگه قرار نیست اصلا قبل و بعدش چیزی بشه. اگه باشن دیگه اصلا چیزی مهم نیست، قبل و بعدی وجود...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 دیماه سال 1387 11:58
When life gives you a hundred reasons to cry, show life that you have a thousand reasons to smile.. Live with no excuses and love with no regrets...
-
It breaks my heart
یکشنبه 15 دیماه سال 1387 04:16
دیروز، یک حسرت است. فردا، یک ابهام است. امروز، یک هدیه است... میگه "چه خبر از نتایج apply ها؟" برای بار هزارم می گم: "تازه دارم apply می کنم. خیلی مونده تا نتایج بیاد". بین شوخی و جدی می گه:"با مارتین صحبت کن، بگو می مونی! ایشاللا rejection ها هم کم کم میان!" می گم: "نباید اینو...
-
بابا تو دیگه کی هستی...
پنجشنبه 12 دیماه سال 1387 04:14
وقتی راهی که رفته ای رو نمی تونی برگردی، باید اونقدر جلو بری که از اون طرفش در بیای... پی نوشت: قدرت فکر... که می تونه چیزهایی رو ببینه که حتی وجود بالقوه ندارند.... قدرت فکر... که می تونه چیزهایی رو که جلوی چشمته و با اشاره ای می تونی لمسشون کنی انکار کنه.... قدرت فکر،،،، قدرتی که خودش نمی تونه خودشو کنترل کنه! خودش...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 دیماه سال 1387 19:42
بدن آدمیزاد هم فشار و استرس رو تا یه حدی می تونه تحمل کنه! از اون حد که بیشتر شد، هر جوابی که بده طبیعیه...
-
سخت ترین لحظات بی تو بودن....
سهشنبه 10 دیماه سال 1387 00:04
من باز لباس جذاب پوشیدم و یاد بدهکاری هام افتادم! بعد می پرسن چرا این قدر گیر داده ام به شلوار جین و بلوز ساده...
-
آینه ای باید...
دوشنبه 9 دیماه سال 1387 22:06
مرا... و تو را...
-
The ridiculous point of view...
شنبه 7 دیماه سال 1387 16:29
عاشقتم! به شرط اینکه قول بدی من نفر اولی باشم که ترکت می کنم (قبل از اینکه تو منو ترک کنی)...
-
دیوانه دل است، پام در بند چه سود...
جمعه 6 دیماه سال 1387 11:55
میگه به خاطر من نرو...