-
Let go
پنجشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1391 17:55
Believe me. It wasn't personal
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1391 05:51
دلٍ تنگٍ بی جواب، بزرگ که شد، می شه دلٍ تنگٍ بی درمان. جواب پیدا کنید برای دل هایتان...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 26 فروردینماه سال 1391 08:42
جفتمون ناراحت و بی اعصابیم. جفتمون پاک قاطی کردیم و دیگه داریم کم می آریم. هر کدوم دلایل خودمونو داریم. می دونم که دلایل من در مقایسه با اون خیلی لوسه، اما وسط جمله یهو گم می شم تو فکر ها و ناراحتی ام. خیلی عمیق تر و طولانی تر از اون غمگینم که بتونم تظاهر یا فراموش کنم. اون طبق معمول قایم می کنه احساسشو که یهو دیگه کم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 فروردینماه سال 1391 03:25
من که دیگه خودم نمی فهمم حالم چطوره. اما حتما یه چیزی تو قیافه ام هست که حتی آقامون اینقدر نگرانمه و هی بهم دلداری می ده... کاش می دونستم چه مرگمه که حداقل خیال اونو راحت می کردم.. کم که می آرم واسه sanity check به تو فکر می کنم.. هنوز حتی فکر کردن بهت مزه شکلات burdick میده.... هنوز دلتنگم... همیشگی و آروم و بی دغدغه...
-
Lust for Life
پنجشنبه 10 فروردینماه سال 1391 07:23
خسته ام. خیلی خیلی خسته و غمگینم. از این همه tense بودن و غم انگیز بودن و perfection زندگی ام خسته ام. احساس می کنم سالهاست که آرامش نداشته ام. خسته و غمگینم. یه لحظه به خودم می آم و می بینم که دلم می خواد دنیا تموم شه، دنیا تو همین لحظه تموم شه. همین لحظه که چایی داغ chamomile-passionflower رو تو لیوان قرمز بته جقه...
-
Trying to shoot for the stars
سهشنبه 23 اسفندماه سال 1390 18:54
That's it! You've got the choice. You are allowed to make the decision. You choose and from then on, your life will be exactly as you've decided it to be. He had the choice. I've got a decision to make.
-
دل ببردی و بحل کردمت ای جان لیکن...
چهارشنبه 17 اسفندماه سال 1390 23:43
که من همون با همون گیجی همیشگی و سر به هوایی واسه خودم در و دیوار و آسمون رو نگاه کنم و تو هم کنارم تو فکرهای خودت باشی و بدون اینکه حواست بهم باشه، خیلی طبیعی و غیر ارادی دستتو بذاری دور کمرم و از وسط خیابون بکشیم کنار یا جلومو بگیری که نخورم تو ستون یا از تو مهمونی شلوغ بکشی ام بیرون یا ببری که بهم غذا بدی و همچین...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 10 اسفندماه سال 1390 07:47
If you turn off feeling when your life is mostly bullshit, sometimes it's hard to turn it back on.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 8 اسفندماه سال 1390 01:56
پیشه اهل نظر، دیدن و جان دادن است...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 26 بهمنماه سال 1390 15:46
But I don't want comfort. I want poetry. I want danger. I want freedom. I want goodness. I want sin.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 25 بهمنماه سال 1390 03:45
I feel strong. sad and strong...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 20 بهمنماه سال 1390 05:55
You fought. You loved. And you lost. Walk tall!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 19 بهمنماه سال 1390 09:09
Why do I keep hitting myself with a hammer? Because it feels so good when I stop!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 19 بهمنماه سال 1390 08:36
بگو بگویم آفتاب از کدام طرف در بیاید؟ * تو فقط به خانه برگرد!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 بهمنماه سال 1390 22:08
Love has a meaning...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 4 بهمنماه سال 1390 21:42
I set fire to the rain And I threw us into the flames Where I felt somethin' die, 'cause I knew that That was the last time, the last time
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 دیماه سال 1390 04:26
I'd be your sin
-
And once in a while, people may even take your breath away
سهشنبه 13 دیماه سال 1390 03:49
" For a kiss to be really good, you want it to mean something, you want it to be with someone you can't get out of your head, so that when your lips finally touch, you feel it everywhere. A kiss so hot and so deep you never wanna come up for air. "
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 1 دیماه سال 1390 04:54
رشته تسبیح اگر بگسست، معذورم بدار دستم اندر دامن ساقی سیمین ساق بود
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 آذرماه سال 1390 05:51
And I remember the time that being a princess was all that mattered... all that mattered...
-
سپند رخ خود می دانست...
دوشنبه 14 آذرماه سال 1390 04:53
You see? That's the bad thing about even the idea of relationships... It's like a black hole... It absorbs you in... You know you don't wanna do it. He knows he shouldn't do it... You see that you're making a perfect match to hurt each other... and yet, only God know what the f** you're doing to your lives....
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 7 آذرماه سال 1390 17:08
Starry night I hate to see him so unhappy...
-
Starry night III
سهشنبه 1 آذرماه سال 1390 23:42
We keep going around and fucking off our lives... consciously.. happily...
-
Starry night II
دوشنبه 30 آبانماه سال 1390 07:56
Sooner or later, people are gonna realize that nothing gives them the permission to go around and fuck off my life...
-
Starry night
چهارشنبه 25 آبانماه سال 1390 20:21
Sooner or later, I'm gonna realize that nothing gives me the permission to go around and fuck off people's lives... good people's lives...
-
DARE! Always dare
جمعه 20 آبانماه سال 1390 23:15
I want to reach that state of condensation of sensations which constitutes a picture.
-
so high that can't come down
شنبه 14 آبانماه سال 1390 16:42
It looks to be a proper time for a real winter to come... Cause I feel way too hot for this weather!
-
And I've, got all the symptoms of a girl with a broken heart*
دوشنبه 9 آبانماه سال 1390 18:12
خسته و عصبی ام. شب ها بعد از دو ساعت خوابیدن، بیدار می شم ، بیدار می مونم... آروم نیستم. خودمو با کتاب خوندن سرگرم می کنم. معین داره می خونه.. "بلا گردون چشمات، زمین و آسمونها..." بدون لحظه ای فکرکردن، بلند بلند تصحیحش می کنم: "اگه بلایی باشه، هرگز برای گردوندنش نوبت به زمین و آسمون نمی رسه ..." چه...
-
But now we're rocking at the dance floor acting naughty....
یکشنبه 8 آبانماه سال 1390 13:25
Takes off his glasses saying, "well.. there is no one around I wanna see but you". Two hours after he dared me to have fun in a perfectly lame party and dancing as if no one's watching (well.. we were actually the only people dancing, so I guess everybody was watching!!) He just had a look at me and said...
-
It's not okay, I don't feel safe...
چهارشنبه 20 مهرماه سال 1390 17:02
Still I wonder if you know How it really feels To be left outside alone When it's cold out here ... درد خوب می شه، اما جای زخم ها باقی می مونه... پی نوشت: فکرهامو کردم. کلی هم با نعنا حرف زدم. اشتباه کرده بودم. جای زخم ها شاید باقی بمونه، شاید هم نمونه، اما حتما دیر یا زود فراموش می شه... بی هوا، وسط کلی کار یهو یاد...