-
[ بدون عنوان ]
جمعه 25 فروردینماه سال 1385 14:12
چنان مشتاقم ای دلبر، به دیدارت ، که گر روزی بر آید از دلم آهی، بسوزد هفت دریا را .........
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 25 فروردینماه سال 1385 01:52
یه بچه کوچیک (ترجیحا خیلی کوچیک!!!) وقتی غذا می خوره پیدا کنید! شیشه شیر یا قاشق شیر برنج دستش باشه! یه جوری حواسش رو پرت کنید! غالبا برای این کار یک شکلک کفایت می کنه! زبون درازی تضمینی جواب می ده! دوستمون تو این شرایط راه دهنش رو گم می کنه! قاشقش رو می کنه تو دماغ یا چشمش! وقتی نگاهتون می کنه یه ذره حرکت کنید، از...
-
گیرم که پرواز را نشانه ممنوعه می زنید .......
پنجشنبه 17 فروردینماه سال 1385 14:20
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 14 فروردینماه سال 1385 00:11
زندگی آدم اصولا باید از یه حدی بیشتر هیجان داشته باشه! upper bound هم نداره!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 11 فروردینماه سال 1385 02:15
در بین آدمهایی که من میشناسم کسانی هستند که روز تولدشون بیشتر برای خودم شادم تا اونها! شادم که شانس این رو داشته ام که به دنیا اومده اند. در درجه اول چهار گانه خانواده : چهار تیر، پنج شهریور، سیزده آبان، بیست و سه آبان و ..... سه مرداد!!! و البته چند تا از دوستان خواص! هفت دی، بیست و خورده ای ام تیر ، و ... (بهتره...
-
حکایت
پنجشنبه 10 فروردینماه سال 1385 02:48
جوانی که به عاشقی* شهره بود، به خدمت شیخ رسید. شیخ ورا گفت که به پندارت عشقِ به خاتون از عشقِ به خداست؟ جوان گفت: شمه ای از آن است. در طشتِ آب، نقشِ ماه می بینم. شیخنا فرمودش که اگر گردنت دمل نداشت، سر بر آسمان می کردی و خود، بلا واسطه، ماه را می دیدی. ----------------------------------------- * دوست داشتی، بخون...
-
انگشتر فیروزه یا عقیق ....
پنجشنبه 10 فروردینماه سال 1385 02:15
یه روز، خیلی اتفاقی، اون موقع که اصلا انتظارش رو نداری، یهو می بینی وسط یه حادثه هستی! حادثه ای شاید به اندازه یه لحظه! مثل شنیدن یه صدا! یه خنده! یه نگاه! مثل یه لحظه بوییدن یه عطر! ماهیت حادثه رو نمی تونی نشخیص بدی! یا لزومش رو! یا عاقبتش رو.... فقط وسط یک گردابی! به نظر می اد لذت بخش ترین غرق شدن زندگی ات رو تجربه...
-
شیش هشتم یا.. got dizzy dancing Tango
یکشنبه 6 فروردینماه سال 1385 02:20
دارم کم کم استقلالم رو از هر گونه ریتم شیش هشتم به دست می آرم! یه چیزی تو مایه های نخورده، دایم الخمر بودن!!!!!! یه بار با دوستی، کنار ساحل جنوب روی شن های داغ نشسته بودیم که بحث رسید به خودمون و زندگی و اینا... می گفت یه نفر ازش خواسته که زندگیشو سعی کنه در قالب یک تئاتر توصیف کنه. تمام صحنه ها و دیالوگ ها و نور...
-
درِ چشم شامگاهان به بهشت بر گشودن نه چنان لطیف باشد......
شنبه 5 فروردینماه سال 1385 03:24
خبرت خرابتر کرد جراحتِ جدایی چو خیالِ آبِ روشن که به تشنگان نمایی بشدی و دل ببردی و به دستِ غم سپردی شب و روز در خیالی و ندانمت کجایی...... .......مفصله.... تو هر آن ستم که خواهی، بکنی که پادشاهی....... ---------------------------------------------- آرام جان! شجریان!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 2 فروردینماه سال 1385 01:24
نه داداش من! بعد از یه عمر گدایی، شب جمعه... کاسه مسی... کنار دیوار مسجد یادم نمی ره! چیه؟ چرا این طوری نگاه می کنی؟؟؟ کی بود می گفت : حکما آدم تو راه خودش قدم برداره، بهتر از اینه که دور دنیا بچرخه! حکما آدم دور دنیا بچرخه شرف داره به این که دور خودش بچرخه! حکما دور خودش چرخیدن شرف داره به ساکن موندن و یه جا خیره...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 فروردینماه سال 1385 01:36
بهاِر دلکش رسید و دل به جا نباشد، از آنکه دلبر دمی به فکرِ ما نباشد. در این بهار ای صنم بیا و آشتی کن که جنگ و کین با منِ حزین روا نباشد صبحدم، بلبل بر درختِ گل به خنده می گفت نازنینان را، مه جبینان را، وفا نباشد اگر که با این دلِ حزین تو عهد بستی، عزیزِ من با رقیبِ من چرا نشستی، چرا دلم را حبیبِ من از کینه خستی؟ بیا...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 25 اسفندماه سال 1384 00:02
شاید... شاید ما نیز عروسک های کوکی یک تقدیر بوده ایم..... .... چه کسل کننده....
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 19 اسفندماه سال 1384 13:36
من ندانم که کی ام! من فقط می دانم٬ که تویی شاه بیتِ غزلِ زندگی ام........ گلناز بانو اینو می نوشت! ت توی بیت رو می کشید! این کارشو خیلی دوست داشتم!!!
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 18 اسفندماه سال 1384 18:38
عصمت به آینه مفروش، که فاجران، نیازمندترانند ........ یه مدت طولانیه که این چمله خیلی تو ذهنم می چرخه! فقط یه مشکل کوچیک هست..... معنیشو دقیقا نمی دونم! به نظر می آد که "فاجر" keyword باشه. که من نمی دونم یعنی چی....
-
سکون ....Max. Volume
پنجشنبه 18 اسفندماه سال 1384 08:19
یادم نمیآد آخرین بار کی اینقدر به تنها بودن احتیاج داشتم! سکوت ..... سکوت مطلق! بعد از سالها این اولین باره که حتی نمی خوام شهرام نزدیکم باشه! یا استاد! (استاد فقط به شجریان اطلاق میشه!) یا همه اونهای دیگه! از جلال همتی تا DJ Bobo از شماعی زاده تا Gloria از شاملو تا آریان تا Bon Jovi تا 50cent تا Vangelis تا Chris تا...
-
myth
یکشنبه 7 اسفندماه سال 1384 21:22
گفت: مینا جان! شکست ناپذیری آدمها اسطوره نیست! به جان خودم انتظار داشت فریاد بزنم : یافتم! و تمام مشکلاتم کان لم یکن بشه! هیچی نگفتم! زاستش این رو هم گذاشتم تو لیست چیزهایی که می تونم ازشون برداشت آزاد بکنم! خدا می دونه این برداشت آزاد تو این ۲۴ ساعت چقدر تو زندگیم تاثیر گذاشته! همینو می خواست!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 5 اسفندماه سال 1384 02:26
گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد گفتا اگر بدانی، هم اوت رهبر آید .....
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 2 اسفندماه سال 1384 00:28
گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم گفتا که شبرو است او، از راه دیگر آید ....
-
در اینجا چهار زندان است و به هر زندان دو چندان نقب و ....
یکشنبه 30 بهمنماه سال 1384 08:51
به تو می اندیشم و می دانم که نیازمند یک نگاهی تا به تو دل دهد، آسوده ات کند، بگشایدت، تا به در آیی.... من، پا پس می کشم و درِ نیم گشوده به روی تو بسته می شود..... کاشفان فروتن شوکران گوش میدم! و البته خیلی جنبه اش را ندارم! صداش دائم تو گوشمه... قدم می زدیم..... حرف می زدیم.... حرف می زد ... و من گوش می کردم... و گاهی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 26 بهمنماه سال 1384 11:00
کفاف کِی دهد این باده ها به مستی ما.....
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 بهمنماه سال 1384 23:24
!Smile, Tomorrow wil be WORSE
-
نامه
دوشنبه 24 بهمنماه سال 1384 21:16
سلام، حال همۀ ما خوب است ملالی نیست جز گم شدن گاه به گاه خیالی دور که مردم به آن شادمانی بی سبب می گویند، با این همه اگر عمری باقی بود طوری از کنار زندگی می گذرم، که نه زانوی آهوی بی جفت بلرزد و نه دل ناماندگار بی درمان! تا یادم نرفته است بنویسم .... حوالی خواب های ما سال پر بارانی بود می دانم همیشه حیاط آنجا پر از...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 20 بهمنماه سال 1384 10:48
And the worst of haveing a romance -of any kind- is that, it leaves one so unromantic اینو یه جا نوشته بودم که اتفاقی امروز چشمم بهش افتاد! زیاد یادم نیست اون موقع چه خبر بوده که این حرفو زده ام یا نقل قول کرده ام! الان .....
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 13 بهمنماه سال 1384 02:54
هی! یکی به من بگه چرا در اوج عدم هوشیاری و غیر ارادی بودن تفکرات و .... تنها جمله ای که توی ذهنم می چرخه اینه که: " دیره..... خیلی دیر...."
-
Final Countdown ......
سهشنبه 11 بهمنماه سال 1384 01:38
یه مدته مثل یه عروسک خیمه شب بازی شده ام که نخش دست یه آدم خشن با روحیه طنز بالا باشه. دائم تکونم می ده. بالا - پایین- بالا- پایین - بالا - پایین ... بعد چند لحظه آروم نگهم می داره. تا متوجه می شم که آروم شده ام و می خوام یه جوری این حالت تهوع و سرگیجه روبالا بیارم، درست تو لحظه اصلی، دوباره شروع می کنه: بالا - پایین...
-
عادت یا Fight III
یکشنبه 9 بهمنماه سال 1384 02:20
وقتی فهمیدم از یه موقعی به بعد قرار نیست کنارم باشی، فقط ۲ تا سوال به فکرم رسید! اول اینکه خب! اون موقع چطور باید ادامه داد؟؟ دوم اینکه بعد از تو اصلا چرا باید چیزی ادامه پیدا کنه؟؟ الان خیلی گذشته! خاطرات هم کمرنگ می شن! انگار هیچ وقت وجود نداشتی! اسمت هم فراموش می شه.... و من به جایی که رسیدم، رسیده ام. دیگه دم ِ...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 9 بهمنماه سال 1384 02:00
کجا؟ هر جا که اینجا نیست! من اینجا از نوازش نیز -چون آزار- ترسانم، ز سیلی زن ، ز سیلی خور ......
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 7 بهمنماه سال 1384 14:43
ملالی نیست جز گم شدن گاه به گاهِ خیالی دور ، که مردم بدان شادمانی بی سبب می گویند ......
-
پس چرا برف نمی آد؟؟ *
چهارشنبه 5 بهمنماه سال 1384 02:55
مدتیه اگه وقت داشته باشم، می زنم بیرون، قدم می زنم و فکر می کنم. امروز نشون دادم که به این کار دارم معتاد میشم. می دونم! این خیابون گردی ها هیچ مشکلی رو حل نمی کنه! ولی مسکن خوبیه. آخرش احتمال این پیدا می شه که به اندازه کافی خونسرد شده باشم که تازه بشینم منطقی فکر کنم. ریتم قدمهام گاهی خیلی آرامش بخش به نظر می آن. یک...
-
رجعت
سهشنبه 4 بهمنماه سال 1384 03:01
پیش تر ها از پیدا کردن شباهتهای زیاد بین دوره های زمانی مختلف تو زندگیم ناراحت می شدم. بد جوری احساس می کردم که دور خودم می چرخم. اینکه یه مساله ای برات پیش بیاد، بعد از کلی این در و اون در زدن بالاخره باهاش کنار بیای و بعد از ۷ ماه یا یه سال دوباره ببینی که مطرح شده. و باز هم قدرت سابقش رو داره! این جور شباهتها و...