به خاطر تو... به خاطر آرزوهایت...


همین طوری یهو هوس کردم بشینم گریه کنم واسه پهلوی کبود اون پسره که وقتی خواست اون دختره رو از دست اون لباس شخصی نجات بده، گیرش انداختن و تا میخورد زدنش.... 

نظرات 1 + ارسال نظر
مرلین دوشنبه 14 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:37 ق.ظ

آخه اون پسره تا می‌خورد خورد برای موقعی که شما هوس می‌کنی بشینی گریه کنی؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد