There is only Love. All else is delusion

۱- دلم مثل کفتر یاغی بال بال می زند این روزها. نمی دانم چرا فکر می کنی طوق دور گردن دردی را درمان می کند.. دیوانه دل است، پام در بند چه سود...


۲- زندگی مثل یک جاده می مونه که آروم آروم طی اش می کنیم. این جاده توی یه محدوده زمان و مکان ممکنه با راه آدم های دیگه ای فصل مشترک داشته باشه. کم کم به هم نزدیک میشیم، مدتی کنار هم طی طریق می کنیم و بعد جدا میشیم... و یارگارهایی برای همدیگه از خودمون به جا می ذاریم. معتقدم خیلی خیلی مهمه که بتونیم باقیات صالحات داشته باشیم برای زندگی هایی که با زندگی مون تلاقی دارند... maybe that's all that matters in human communications..

این روزها تو زندگی من، فصل مشترک های زیادی به پایان می رسند. شاید تفاوت اصلی شون با دفعه قبل این باشه که ما همیشه همدیگه رو تو بیابون های بی آب و علف زندگی مون پیدا کرده ایم... تو شرایط قحط الرجال کنار هم قدم زدیم و خوشی ها و نا خوشی های کوچیک و بزرگمون رو با هم قسمت کردیم. حتی گاهی خودمون رو قسمت کردیم... مکررا برای من تجربه خوبی بود.. بسیار پیش اومد که از تقسیم کردن خودم و بخشش لذت ببرم، یا از چشیدن قسمتی از وجود دیگران آروم بشم...

پایان این داستان ها احساسات مختلفی رو برام به همراه داره.. خوشحالی، نگرانی، دل تنگی، ترس، اعتماد به نفس...

و این منم که مسیرم جدا می شه و دوباره، تنها، به دنبال مفهوم و هدف زندگی و حتی شاید سعادت واقعی خواهم بود... با کوله باری از یادگاری ها و خاطرات که همیشه لبخند به لبم خواهند آورد...


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد