فردا که بیایی از بوسه باد برایت خواهم گفت و نغمه برگ درختان در خروش طوفان
از قرص کامل ماه در جنگل پریشانی شب های بی خوابی و فرداهای هرگز نیامده خواهم گفت
از فرباد های لذت زن هرجایی در آغوض مرگ
از افق بی انتهای جاده و لرزش خوفناک تمامی ذرات زندگی
از سکوت حقیر غرور، نهان در خاکستر های جاه طلبی
از سرود نومیدی و تشویش در لحظات افشای تقدیر
از سوگواری بر گور مردگان گم نام خواهم گفت...
فردا که بیایی...