انگار معلقم! بین زمین و هوا! دست و پا می زنم که یه جایی یه چیز ساکن پیدا کنم و هر بار... هر بار وقتی انگار بالاخره اوضاع داره درست می شه .... یه چیزی میشه و من از خواب بیدار میشم! هیچ وقت هم مطمئن نیستم که خواب بوده یا...
سخت مشغولم! پا به پای تغییرات ظاهری زندگیم، تغییرات باطنی هم درست می کنم! گاهی جواب می گیرم، گاهی هم محکم به دیوار می خورم!
می دونم که اینجا نوشتن برام لازمه! می دونم که مصلحته! ولی جملات فرار می کنن. اصلا جلوی چشمم آروم نمی گیرن که بتونم ویرایش دستوری کنم و بذارمشون سر جاشون!
بعد ها بیشتر می نویسم!!
پی نوشت: تا هفته پیش خیلی ذوق داشتم که اون گزارش پیشرفت رو اینجا بذارم، ولی الان حسش نیست.
پی نوشت 2: در وصف حال همین بس که دو میلیون دفعه when two become one رو این چند روزه گوش کرده ام...
so with a little touch from you, and a little hug from me, we showed the world love is strong, when two become one
so with a little smile from you, and a little kiss from me, we can go anywhere at any time and be what we wanna be
our fear is gone, when two become one
....