از راست نرنجیم ولی، هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت...
dancing in the rain....
تو هم برو بابا حال نداریم! rain ام کجا بود وسط تابستونی...
همون کابوس رو می بینم... زیر پام یهو خالی می شه ... چشمامو می بندم و منتظر سقوط می مونم... اینجاش باید بیدار شم ولی ادامه داره! توی خواب فکر می کنم که حداقل باید عرضه سقوط رو داشته باشم! این هم جربزه می خواد! باید چشمام باز باشه... آروم بازشون می کنم که ببینم دارم می رم پایین و پایین و پایین تر... ولی اتفاق بدتری داره می افته... کامل یادم نمی مونه.. فقط آخرش یه دستی، یه چیز لزج و گرمی رو از درونم بیرون می کشه ... خوب تکه تکه اش می کنه، کمی چاشنی می زنه و میده به یه جونوری که بخوره... یه چیزی بین rat و بچه شیر....
there's air of silence ...
دفعه بعد که به شوخی یا جدی داشتم اظهار می نمودم که سرنوشت مقدر کرده که من آخرش برم سراغ medical E که برم تو خط SP و به خصوص DSP .. بدونید که مطلقا دارم *ر می فرمایم!!!! هنوز سرنوشت هم *** چنین جسارتهایی رو پیدا نکرده!!! آقا جان! من از این سوسول بازیها خوشم نمی آد!!
All the **it u do wrong.....