ما درد پنهان با یار گفتیم ..... نتوان نهفتن درد از طبیبان...

 

 

دوش می آمد و رخساره بر افروخته بود

تا کجا باز دل غم زده ای سوخته بود

 

رسمِ عاشق کشی و شیوه شهر آشوبی

جامه ای بود که بر قامتِ او دوخته بود

 

جان عشاق سپند رخِ خود می دانست

کآتشِ چهره بدین کار بر افروخته بود

 

گر چه می گفت که زارت بکشم می دیدم

که نهانش نظری با منِ دلسوخته بود

 

کفر زلفش ره دین می زد و آن سنگین دل

در پی اش مشعلی از چهره برافروخته بود

 

-------------------------------------------------------------------------------------

پی نوشت: جانِ عشاق - استاد شجریان

پی نوشت ۲:معرکه است! نصفیش رو با پیانو زده!  حتما گوشش بده! اگه روت خیلی تاثیر نداشت، بهت اطلاع می دم که آدم بی کفایتی هستی!

 فقط جانِ من،همین یک بار، یک کم -فقط یک کم- جلوتر از نوک دماغت رو هم ببین!

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد