من کَه شده ام، چو کهربایی تو مرا...

 

وبلاگ یکی از معلم های  سابق دبیرستان رو می خوندم! خاطرات رو مرور کرده بود! چند تاشون مربوط به کلاسهای ما بود. یاد اون روزی افتادم که سر کلاس با چند تا ازبقیه جک و جونور*ها  سر استقرایی بودن علوم طبیعی بحث می کردیم! ماجرا از اونجا شروع شد که دنبال اثبات فرمولی بودیم و کم کم رسیدیم به اینکه تنها اثبات قانون نیوتن اینه که هر چی رو ولش کنی روی هوا، می افته! شتابش هم با فلان رابطه پیدا میشه! یک مشت آدم جو گیر هم اومدن یه ثابتی برای اجسام معرفی کدند به نام جرم! این شد قانون نیوتن!  کار می کنه، پس خوبه! همین! و خوب ... اگه از فردا صبح دیگه کار نکرد،(مثلا فردا وقتی یه چیزی رو ولش کنی، به جای اینکه بیفته، شروع کنه به پرواز کردن) خوب... دنبال یه قانون دیگه ، تعریف های دیگه و ثوابت دیگه می گردیم!

می خوام بگم اون سیبی که افتاد روی سر دوستمون، واقعا چیز مهمیه! یکی از نمونه های این استقرا زدنه! و خوب... به عنوان یه نمونه کارشو خوب انجام داده! (پرواز نکرده! افتاده!)

.... هنوز یادمه که بابت این حرفها چه ناراحت بودم!احساس می کردم آدمهایی که خیلی بهشون علاقه دارم -فیزیکدانها- (از ارسطوش بگیر تا گاوس تا فاینمن) بهم دروغ گفته اند! بعد دیدم که نه!از اول هم اونها فقط ادعا کرده بودند که هدف فیزیک توصیف طبیعته! و طبیعت رو شاید به روش های متفاوتی بشه توصیف کرد! اونها فقط یکی از این توصیفها رو عرضه کرده اند!

شاید اون روز اوج یکی از دو تا ضربه مهم دوران نوجوانی ام بود! این که فهمیدم هیچ چیز نمی تونه هیچی رو تضمین کنه! علم توصیف می کنه و طبق یه سری روشها یه سری پیش بینی می کنه. و تا وقتی که نتایج پیش بینی ها با مشاهده جور در می آد، اوضاع خوبه! وقتی هم که throw exception کرد... قوانین جدید  می آد! نسبیت و کوانتوم هم یه جورهایی همین قصه رو دارند!

ضربه دوم نو جوونی ام بابت قضیه گودل بود! خوشحال بودم که اگه روی دنیای مادیات حسابی نمی شه کرد و هیچی رو تضمین نمی کنه، حداقل تو دنیای مجردات امیدی برای امنیت داشتن وجود داره...

یه دستگاه منطقی بساز و با چند تا روش تعریف شده گسترشش بده! اولش یه سری اصل داره(مثلا اصول هندسه اقلیدسی) و یه سری روش (استنتاج، استقرا ...) و می تونی یه دستگاه بسازی! حالا اینکه به درد می خوره یا نه و این که اون اصول و روش ها از کجا میان، ربطی به این دنیای مجردات نداره!

گودل به این هم گند زد یه جورایی! حرفش مفصله! خلاصه اش اینه که حتی روی چنین دستگاهی هم نمی شه خیلی حساب کرد! یه جاهایی کم می آره! حتی داخل همون دنیای مجردات!

 

الان که نگاه می کنم، می بینم خیلی خوبه که آدم تو ۱۶ سالگی بفهمه که زندگی چقدر سخته! حداقل تکلیف خودش رو می دونه......

-------------------------------

* اینجا اسم تحبیبه!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد