از اول اردیبهشت قراره فساد جمع بشه و جوانان فریب خورده به راه راست هدایت شوند! (مارمولک جمله جالبی در مورد فرستادن آدمها به بهشت می گفت! یادم نیست!)
من با کل قضیه مشکل خاصی ندارم! قبول دارم که یه چیزهایی باید جمع بشن! و بدون ذره ای بد بینی، احساس اطمینان می کنم که خشک و تر با هم خواهند سوخت! (اگه اصولا چیزی بسوزه! در سوختن خشک هم کمی شک دارم!!!) هر چی هم حساب کتاب کردم دیدم که به من ضرر خاصی وارد نمی شه!(به جز شاید کلی اعصاب خوردی. که اون هم عادیه دیگه!) یعنی در مقایسه با بعضی از افرادی که می بینم! اینکه به جای هر نیم ساعت یک بار، هر نیم ساعت دو بار روسری ام رو جلو بکشم، هیچ جای زندگی و کار و کاسبی ام رو لنگ نمی ذاره! ولی یه نکته جالب وجود داره!
دیروز استدلال آدمهای دلسوز و مسئولین رو تو تلویزیون گوش می دادم! (فکر کنم بعد از یه هفته اولین بار پای تلویزیون نشسته بودم!) نمی گم حرفهاشون درست بود یا غلط! جذابیت ماجرا در این بود که منشا رفتار و کل زندگی قشر عظیمی از آدمها رو به فیزیولوژی ربط می دادند!!! دیگه خیلی روشنفکرهاشون، غریزه رو هم دخیل می دونستند! (که شک دارم بین این دو مقوله تفاوت خاصی هم می دیدند!!!!!) شاید حق با اونها باشه! من فقط مسحور این شده ام که یک نفر چقدر می تونه اعتماد به نفس داشته باشه که راجع به یک عده (یا حتی یک نفر) اینطوری فکر کنه!
می بینی؟ خیلی هم عوض نشده ام! هنوز گربه مرتضی علی هستم! هر جور ولم کنی، چهار دست و پا پایین می آم! هنوز برام فقط اندیشه جذابه!
آخرین نتیجه این شد که با یک فقره برادر قرار گذاشتیم هر وقت اون حاضر شد عبا و عمامه بپوشه، من هم چادر چاقچور می کنم!
:)